(1) خدای من، تو را سپاسگزارم و تو شایسته سپاسی، بر نیکویی نیکیات به من، و فراخی نعمتهایت بر من، و بسیاری عطاها و بخششهایت درباره من، و بر رحمتت که مرا به وسیله آن برتری دادی، و بر نعمتت که بر من روا داشتی. پس تو آنچنان به من نیکی کردی که شکر من از ادای آن عاجز است.
(2) و اگر احسان تو به من و فراوانی نعمتهایت بر من نبود، هیچگاه به بهره خود نمیرسیدم و اصلاح خویش را نمییافتم. ولی تو احسانت را در حقّ من آغاز نمودی و بینیازی را در همه کارهایم به من روزی دادی و سختی گرفتاری را از من دور کردی و مقدّراتی که موجب ترس است را از من باز داشتی.
(3) خدای من، پس چه بسیار بلاهای سختی که از من برگرداندی! و چه بسیار نعمت فراخی که دیدهام را به آن روشن نمودی! و چه بسیار نیکیِ بزرگ، که برای تو نزد من است!
(4) تویی که هنگام بیچارگی، دعایم را اجابت نمودی و هنگام (به گناه) افتادن، از لغزشم درگذشتی و داد مرا از دشمنانم گرفتی.
(5) خدای من، هنگامی که از تو درخواست نمودم، تو را بخیل نیافتم و هنگامی که قصد تو نمودم، تو را درهم کشیده ندیدم. بلکه تو را برای نیایشم، شنونده و برای خواستههایم، بخشنده یافتم. و نعمتهایت را بر خود، در هر حالی از حالم و هر وقتی از اوقاتم، گسترده یافتم. پس تو نزد من ستودهای و نیکیات پیش من پسندیده است.
(6) تنم و زبانم و عقلم، تو را سپاسگزاری میکنند. سپاسی که به کمال و حقیقت ستایش رسد. سپاسی که به اندازه خوشنودی تو از من باشد. پس مرا از خشم سختت نجات ده.
(7) ای پناه من، وقتی که راهها مرا ناتوان میکند و راه نمینماید، و ای درگذرنده از لغزشم که اگر عیبپوشی تو (از موجبات) شرمندگیام نبود، هر آینه از رسوا شدگان بودم، و ای نیرو دهنده با یاری نمودن، که اگر یاری کردن تو نبود، هر آینه از شکست خوردگان بودم، و ای کسی که پادشاهان برای او یوغ خواری بر گردنهایشان نهادهاند و از قهرها و غلبههای او ترسانند، و ای سزاوار پرهیزکاری، و ای کسی که نیکوترین نامها برای اوست؛ از تو میخواهم که مرا ببخشایی و بیامرزیام. زیرا من بیگناه نیستم تا عذری داشته باشم و دارای توانی نمیباشم تا پیروز شوم و مرا گریزگاهی نیست تا بگریزم.
(8) و از تو میخواهم که از لغزشهایم درگذری و به درگاه تو از گناهانم که تباهم ساخته و مرا فراگرفته تا هلاکم کند، پوزش میطلبم. پروردگار من، از آن (گناهان)، با حال توبه به سوی تو گریختهام، پس توبهام را بپذیر. پناهندهام، پس پناهم ده. زنهار خواهندهام، پس خوارم نکن. درخواست کنندهام، پس بیبهرهام نگردان. چنگزنندهام، پس رهایم نکن. خواهانم، پس مرا ناامید برنگردان.
(9) تو را خواندم - ای پروردگار من - در حالی که بینوا، فروتن، حذر کننده، ترسان، بیمناک، فقیر و بیچاره درگاه تو هستم.
(10) ای خدای من، از ناتوانی جسممْ در شتافتن به آنچه به دوستانت نوید دادهای، و دوری نمودن از آنچه دشمنانت را به آن بیم دادهای، و از بسیاری اندوههایم و از وسوسههای دلم، به تو شکایت میکنم.
(11) خدای من، به (ناپاکی) درونم مرا رسوا نکردی و به گناهمْ مرا هلاک ننمودی. تو را میخوانم، پس مرا اجابت میکنی و اگر چه هنگامی که مرا میخوانی، کُند هستم. و هر حاجتی که میخواهم، از تو درخواست میکنم و هر کجا که باشم راز خود را نزد تو میگذارم. پس جز تو را نمیخوانم و به جز تو امیدوار نیستم.
(12) در فرمانبریات پابرجایم. کسی را که به درگاه تو شکایت کند، میشنوی و به کسی که بر تو اعتماد کرده، رو میآوری و هر کس را که به (رشته) تو دست آویزد، میرهانی و غم و اندوه را از کسی که به تو پناه آورده، برطرف میکنی.
(13) خدای من، پس مرا به خاطر سپاس اندکم، از خیر آخرت و دنیا بیبهره نگردان و گناهانی را که از من میدانی، بیامرز.
(14) اگر کیفر کنی، این من هستم که ستمکار، سهلانگار، تباه کننده، گنهکار، مقصّر، اهمال کننده، واگذارنده بهره خویشم و اگر بیامرزی، پس تو بخشاینده ترین بخشایندگانی.